مجموعه سامک ماجراجو
سامک و شغال پیل زور دو تا دوست صمیمی هستند. اون ها عیار هستند! اگر درباره عیار ها نمیدونید باید بگم که، ی جور مرام و مسلک در روزگار قدیم ایران بوده! عیار ها، به جوونمردی، فداکاری و کمک کردن به ضعفا شهرت داشتند. این آیین از قبل از اسلام در کشورمون بوده. و مثل مکتب فتوت و جوانمردی از آئین پهلوانی نشئت گرفته.
بریم سراغ داستان خودمون!
سامک و شغال پیل زور در این دو جلد از مجموعه سامک ماجراجو که تاحالا به چاپ رسیده، ماجرا های هیجان انگیزی رو دنبال میکنند!
جلد اول – شاهزاده ماچین
داستان جلد اول این کتاب که با عنوان شاهزاده ماچین به چاپ رسیده، در مورد سرزمینی است که توسط جادو و حقه، دچار فلاکت شده. سامک و شغال پیل زور که عیار هستند و مرامشون جوونمردی هست، سرشون درد میکنه برای کمک کردن به بقیه!
به همراه شاهزاده جوان، خورشید شاه حرکت می کنن سمت ماچین!
ادبیات طنزآمیز و خودمونی که امین توکلی در این مجموعه به کار برده، لذت خواندن این کتاب رو دوچندان کرده!
سبک این کتاب کمیک هست. و متن و تصویر همزمان با هم جلو میرن و داستان به جاهایی میرسه که فقط تصویر ها با ما حرف می زنند!
سام سلماسی، تصویرگر این مجموعه هم به خوبی از پس کار تصویرگری خودش بر اومده! پیشنهاد میکنم در قسمت گالری تصاویر داخل کتاب رو ببینید! حتی در قسمت پیش نمایش، چند صفحه اول کتاب هم براتون گذشتیم تا با فضای این مجموعه آشنا بشین.
در “شاهزاده ماچین” می خوانیم:
#پیرمرد فالگیر رو به سامک و همراهانش:
فالگیر: بیا با هم شادی کنیم
سامک: اینجا چه خبره پدرجان؟
شغال پیل زور: واقعا از سنت خجالت نمیکشی؟
فالگیر: مثل اینکه اهل اینجا نیستید. فردا عروسی شاهزاده خانمه. این ازدواج بالاخرههمه مون رو از این وضعیت نجات میده. ستاره ها اشتباه نمیکنن!
خورشید شاه: شاهزاده مه پری؟ با کی؟
فالگیر: نه پس مادر بزرگ من
تا حالا که هر خواستگاری اومده غیبش زده، اما شاه مغفور گفته اگه تا اولین روز ماه سرطان خواتگار دیگه ای نیاد، خودش یه نفر رو به عنوان داماد انتخاب میکنه…
مهم نیست داماد کیه… مهم اینه که دوران بدبختی به سررسیده
… ستاره ها دروغ نمیگن… این عروسی هممون رو نجات میده
شغال پیل زور: پیرمرد بیچاره از شدت بدبختی به سرش زده
خورشید شاه: خب حالا باید چیکار کنیم؟
سامک: این تعبیر خوابته، شاهزاده خانم برای همین ازت کمک میخواسته. باید هر طوری شده ملاقات و کمکش کنی.
خورشید شاه: چطوری؟ میخوای از روی دیوار قصر بالا برم؟
شغال پیل زور: راست میگه. سامک! بچه مردم رو از راه به در نکن
سامک: اونش با من. ی نقشه ای دارم
…
جلد دوم – گنج قارون :
خوب تو این داستان یک عیار دیگه هم وارد داستنان میشه! ماجرا از این قراره که قارون، عتیقه فروش شهر، از سامک و شغال پیل زور میخواد که بهش کمک کنن. قارون نقشه یک گنج پیدا کرده! بعد از بستن یک قرار داد بلند بالا با این دو نفر، سه تایی حرکت می کنن به سمت گنج!
اما همزمان با تیم قارون، یک تیم دیگه هم به دنبال گنج هستند و کلی رقابت با هم سر پیدا کردن گنج دارند!
در “گنج قارون” می خوانیم:
#(سامک رو به شغال پیل زور، جلوی مغازه عتیقه فروشی قارون)
سامک: عجیبه،ی عیار غریبه اینجا چی کار داره؟
شغال پیل زور: ولش کن بابا. اصلا شاید عیار نبوده. معامله با قارون رو بچسب. به نظرت چند تا اسب میخواد بخره؟ 10 تا؟ 20 تا؟
سامک درون مغازه: بپا به چیزی نخوری! اینا همش قیمتیه. خودش کجاست؟
شغال پیل زور: مغازه اش ی خرده ترس داره!
قارون: قدم روی چشمان قارون گذاشتید قربان!
سامک: ما مشتری نیستیم. من سامک عیار هستم، این هم دوستم شغال پیل زوره.
پیغام فرستاده بودید که میخواهید اسب بخرید. برای اون اومدیم.
قارون: آها. سامک عیار. نه من اسب نمیخوام. برای کار مهم تری گفتم بیایید اینجا.
سامک: کار مهم تر!
شغال پیل زور: دِکی
قارون: شنیدم شما بهترین عیار های این منطقه هستید. کاری نیست که از دستتون بر نیاد.
سامک: اختیار دارید. دوستان لطف دارن.
شغال پیل ور: بالاخره از قدیم گفتن هر کاری گاو نر می خواهد و …
قارون: کمکم کنید گنج قارون رو پیدا کنم. قول میدم پول خوبی گیرتون بیاد.
شغال پیل زور: یعنی میخوای بری گنج خودت رو پیدا کنی؟!
قارون: نه خیر. این یه قارون دیگه است.
قارون افسانه ای که همه ی پادشاهان جهان آرزوی داشتن ثروتش رو دارند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.