بخشی از کتاب مجتبی و محیا نشر کتابک:
من پسری بودم که شما را در لابه لای لحظه های زندگی ام پیدا کردم آنجا که کریمانه دستانم را گرفتید و من را به میهمانی شناختتان دعوت کردید. و چه سخاوتمندانه من را با دنیای صلح، شجاعت، محبت، کرامت و اشک آشنا کردید و قطره ای از اقیانوس معرفتتان را بر دلم نشانديد. و من مجتبی شدم! یعنی برگزیده! برگزیده به دست امام مجتبی به دست امام برگزیده دستم را گرفتید تا با شناخت شما امام زمانم را بشناسم که شناخت شما همان شناخت امام زمان است. دستم را گرفتید تا بدانم مطیع امام بودن چه در زمان معاویه و چه در امروز یک معنادارد فقط باید مطیع باشی بی کم و کاست! بی حرف! بی ادعای فهم! و من این را از بنی هاشم آموختم که در برابر صلح شما و قیام حسین(ع) تنها گفتند سمعا و طاعتا؟ این است راز بزرگ شناخت. که اگر می شناختند شما را این قدر غریب نبودید. آقای غریب من! غربت در خاندان شما ارثی است از علی (ع) به شما رسید و از شما نسل به نسل چرخید تا امروز به دست امام زمان رسیده است. وای برما بر این نشناختن! بر این ارثیه زهرا(س) بر دل شکسته شما وای بر ما!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.